عنوان: رابطه احتضار و عالم مثال از نظر علامه طباطبایی و ملاصدرا
پژوهشگر: بی بی زهرا سیدالحسینی
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
مقدمه
آیا غیر از عالم جسمانی، عقلانی و عالم نفوس بشری ، جهان دیگری به عنوان برزخی میان جهان جسمانی و عقلانی وجوددارد که به آن عالم مثال یا خیال نیز گفته می شود به طوری که موجودات آن جهان مجرد از ماده اند ولی عوارض و لواحق ماده را دارا باشند؟
آیا قوه خیال در انسان یک قوه مادی است و صورت های خیالی در قسمتی از بدن و مغز انسان به وجود می آیند یا یک قوه مجرد است و صورت های خیالی در خارج از بدن محقق می¬شوند؟
آیا صورت های خیالی انسان همان موجوداتی هستند که در جهان مثال و خیال تحقق دارند و در جهان مثال به صورتی مستقل از نفوس بشری ثبات دارند یا خیر؟
قال الله الحکیم فی کتابه الکریم:حتی اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون، لعلی اعمل صالحاَ فیما ترکت کلا انها کلمه هو قائلها و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون.
انسان که از این دنیا می رود به عالم دیگری به نام برزخ وارد می شود و در آنجا هست تا وقتی که در صور دمیده شود و مردم از قبرها بیرون آیند، در آن وقت به عالم قیامت وارد می شوند.
در فلسفه ثابت شده است که میان عالم جسم و جسمانیت و عالم اسماء خداوندی ، دو عالم دیگر وجود دارد: عالم عقل و عالم مثال، و هر موجودی ضرورتاَ به مبدأ خویش باز می گردد . همچنین ثابت شده که عوالم از جسمانیت گرفته تا مبدأ اول و مبدع کل از نظر نقص و کمال ، مراتب مختلفی دارند ولی در نفس وجود متطابق اند، یعنی عالی به رتبه سافل نزول می کند و سافل همچون آینه ای ، صورت هر آنچه را که از رنگها و نورها در مقابلش قرار گیرد ، منعکس می سازد و نتیجتاَ از عالی آنقدر ظاهر می گردد که این آینه قبول نماید و تحمل آن کند و نیز عالی برحسب کیفیات ناقص یا کامل آینه، کیفیت می یابد.
1-تعریف برزخ
در تفسیر قمی در ذیل جمله: (ومن ورائهم برزخ الی یوم یبعثون) فرموده: برزخ به معنای امر بین دو امر وحد وسط آن دو است و در آیه به معنای ثواب و عقاب بین دنیا و آخرت است ، امام صادق (علیه الاسلام) فرمود: به خدا سوگند من بر شما نمی¬ترسم مگر از برزخ ، چون وقتی کار دست ما بیفتد ما به شما اولی خواهیم بود (یعنی اگر در قیامت اجازه شفاعت به ما بدهند غیر شما را بر شما مقدم نمی داریم). بین این عالم که عالم جسم وجسمانیت است که فعلاَ در ان زندگی مادی خود را می گذرانیم و بین عالم اسماء و صفات الهی دو عالم است یکی عالم مثال و دیگر عالم نفس .عالم مثال را عالم برزخ و عالم نفس را عالم قیامت نیز گویند و انسان تا از این دو عالم نگذرد به مقام اسماء و صفات الهیه نخواهد رسید؛کما این که انسان تا از عالم برزخ نگذرد به عالم قیامت نمی رسد. در واقع میان عالم جسم وجسمانیت و عالم اسماء خداوند سبحان، دو عالم وجود دارد: عالم عقل وعالم مثال.عالم مثال همچون برزخی است میان عقل مجرد و موجودات مادی. بنابراین علم مثال موجودی است که ماده نیست لکن بعضی لوازم ماده بودن همچون مقدار، شکل و عرض فعلی را دارست.
ماده، جوهری است که قبول تشکل می کند و جسم بر او عارض می گردد و آثار جسم نیز در او پیدا می شود و به واسطه قبول تشکل و تجسم ، آن اعراض انفعالیه ای که در جسم پیدا می شود در ماده نیز پیدا می شود ومثل همین ماده ای که در این عالم هست و به صورمختلفه درآمده ومردم می بینند چون خاک وسنگ و آب ودرخت وبدن انسان وبدن حیوان وامثالها در می آید. موجوداتی که در عالم برزخ است ماده ندارد؛ اما شکل و صورت وحد و کم وکیف و اعراض فعلیه را دارد یعنی دارای اندازه و حدود است دارای رنگ وبو است . ولی هیولا وماده ندارند. عالم برزخ را عالم خیال نیز می گویند .عالم خیال متصل قوای متخیله انسان است که با بدن خاکی او همجوار و قرین است و خیال منفصل همان قواست در وقتی که از بدن مفارقت نموده و به عالم صورت محض پیوسته است ؛ بنابراین تمام موجودات عالم برزخ را خیال منفصل گویند.
افلاطون و قدماء از بزرگان حکمت و همچنین صدرالمتألهین از اهل ذوق و شهود بر ابن باورند که موجودات عالم مثال قائم به وجودی هستند که درمکان و یا جهتی مادی نیست و آن عالم واسطه و برزخ دو عالم عقلانی وحسی است . زیرا موجودات عقلی علاوه بر تجرد از ماده، از لوازم ماده نیز که عبارت از أین،شکل،کم و رنگ و امثال آنهاست به طور کلی منزه می باشند، و موجودات مادی در ماده و اعراض مختصه به آن منغمز هستند، ولیکن صوری که در عالم مثال هستند از جهت تنزه از جهت و مکان مادی دارای نوعی از تجرد می باشند و از جهت داشتن مقدار و شکل از گونه ای تجسم و تجسد برخوردارند.
2-عالم مثال از نظر علامه طباطبایی
اولاَ در تصور نمودن معنای ماده. ثانیاَ در این نکته که ماده جوهری است با قابلیت پذیرفتن آثار جسمی. ثالثاَ در این که وجود ماده در اجسام توجیه کننده تغییر و تحولاتی است که در جسم روی می دهد. و بالاخره رابعاَ توجه به این نکته که ماده نه جسم است و نه محسوس. نباید تصور کرد ماده همان جسمیتی است که در موجودات جسمانی وجود دارد. علامه می فرماید برخی گمان کرده اند که وقتی ما می گوییم برزخ ماده ندارد و یا لذائذ برزخ خیالی است و یا تنها لذت عقلانی وجود دارد، پنداشته اند که آنها وهم و سرابی بیش نیستند. این پندار هم فی نفسه باطل است و هم انحرافی است در درک مقصود. در تفسیر نعمانی از امیرالمؤمنین (علیه السلام) نقل شده است که: «واما دلیل رد کردن حرف کسانی که ثواب و عقاب پس از مرگ وقبل از قیامت در همین دنیا را انکار می کنند. این سخن خداوند که «ومن ورائهم برزخ الی یوم یبعثون» که در آن مراد از برزخ همانا ثواب و عقاب بین دنیا و آخرت است . و به همان گونه است این آیه که «النار یعرضون علیها غدوا و عشیا و یوم تقوم الساعه» در قیامت که سرای جاویدان است ، صبح و شبی وجود ندارد: این دو تنها از آن این دنیا هستند. در عبارت «النار یعرضون علیها» مراد از آتش همان آتش آخرت است لکن شخصی که بر آتش عرضه می گردد در برزخ است . ذیل آیه نیز به همین مطلب دلالت می کند:«ویوم تقوم الساعه ادخلو آل فرعون اشد العذاب» . مثلاَ این که در گور شخص ، دری از آتش باز می گردد که از آن لهیب ها و شراره ها ی آتش به داخل زبانه می کشند. بنابراین آتش برزخ نمونه آتش آخرت و عذاب آن نیز نمونه عذاب آخرت است . ( در برخی از روایات در مورد آتش برزخ آمده)
3-حلول صور بر نفس در وجود ذهنی
صدرالمتألهین معتقد است علاوه بر جهان مادی و عقلانی ، جهانی میانی با موجودات مثالی وجود دارد که موجودات آن جهان به طور مستقل موجودند در جهان مثال ، موجودات مثالی یا خیالی مجرد از ماده اند ولی از عوارض آن مجرد نیستند. انسان ها پس از تولد دارای قوه خیالند و قوه خیال آنها مجرد از ماده است و همین قوه خیال باعث می شود که پس از مرگ در جهان مثال موجود شوند. همه حیواناتی که قوه خیال دارند – همانند انسان- در جهان مثال تحقق پیدا می کنند محشور می شوند. از سوی دیگر ، قوه خیال انسان نیز قوه ای مجرد از ماده است و صورت های خیالی در بدن انسان موجود نمی شوند.
در مورد سؤال سوم ، می گوید: انسان در باطن نفس خویش جهان دیگری می سازد که به آن خیال متصل گویند و در آن مجموعه صورت های خیالی را خلق می کند . آن صورت های خیالی فقط تا هنگامی موجودند که نفس به آن ها توجه دارد؛ زیرا چه بسیار صورت های خیالی انسان که هیچ واقعیتی به غیر از بازیچه های شیطانی نفس ندارد و تابع قوه خیال پرداز و هرزه گرد نفس انسان است که با توهمات باطل به آن ها دامن می زند و هرگز نمی توان پذیرفت که این قبیل صورت های خیالی در جهان برتر وجود دارند و انسان در هنگام تخیل به آن جهان متصل می شود و آنها را درک می کند.
نزد صدرالمتألهین که لاهیجی قول او را اصح اقول دانسته است نفس در مقام ادراکات جزئی مخصوص حیوان تام الوجود در صمیم ذات غیر از مقام تجرد عقلانی بلکه قبل از رسیدن به مقام تجرد تام و ادراک معانی خود دارای تجرد برزخ و مثالی است و صور اعمال و نبات و ملکات ناشی از افعال به این جهت نفس قیام صدوری دارند نه قیام حلولی و نفس را در این مقام صورد اعمال و نبات احاطه نموده اند که اینکه غزالی فرمود و حکیم اعظم صدرالدین شیرازی استاد او این بحث را بهتر از هرکسی بیان فرموده است و نفس به همین بدن که عین بدن دنیوی است ولی بدون جهت قبول کون و فساد محشور می شود در قیامت و تعلق آن به بدن دیگر در دنیا مستلزم تناسخ محال است و در آخرت تعلق دارد به همین بدن دنیوی باقید ترقی این بدن دنیوی به نحوی که صلاحیت داشته باشد از برای اتصال به نفس ، لذا امام صادق علیه السلام فرموده اند:«فیذهب البدن الی حیث الروح» تا تناسخ به میان نیاید و مفسده آن لازم نگردد. این بدن اخروی یا متصور است به صور حسنه که «بیض، مرد، مستنیره للسعداء یلتذون به» و «للأشقیاء سود، زرق و ظلمانی». از جمله این حقایق آن است که نفس در مقام صعود به عالم عقل متحد می شود با جوهر قدس جامع جمیع صور و در مقام تنزل به عالم خود ایجاد می کند صور عقلی را وهکذا.
بر نفی وجود برزخی که از میرداماد و ملاعبدالرزاق لاهیجی و دیگران نقل نمودیم که طبیعت نوعی مثل انسان در مقام اخذ فیض از مبدا اگر مجرد تام لحاظ شود به نحوی که حالت منتظره دراخذ فیض نداشته باشد و به نحو صرافت و مبرا از مقدار و شکل تصور شود نوعی آن در وجود خارجی منحصر به فرد خواهد بود و یک فرد، جامع همه کمالات افراد مفروض در این نوع خواهد بود یعنی طبیعت صرفی است که هر چه از افراد برای انسان فرض شود در آن موجود می باشد از باب آنکه طبیعت صرف قبول تعدد و تکثر نمی نماید«کلما فرضته ثانیاَ له فهو هو»
•نظر علامه طباطبائی
علت به وجود آورنده این عالم ، درنظر مشائیان آخرین سلسله عقول طولی است . به نام «عقل فعال» اما به عقیده اشراقیان این عالم را بعضی از عقول عرضی به وجود آورده است .
در عالم مثال ، صورت های جوهری ای وجود دارند که جهات کثرت همان عقلی را که به وجود آورنده این عالم است ، تشکیل می دهند. این صورت های مثالی برای یک دیگر با هئیت ها و شکل های گوناگون ظاهر می شوند، اما این اختلاف در ظهور ، وحدت شخصی جوهر مثالی را مخدوش نمی سازد{گویا یک چیز است که در آینه های مختلف ، صورت های مختلفی پیدا می کند} درست مثل هنگامی که گروه زیادی از مردم، شخص خاصی را که در زمان های گذشته بوده و آنها او را ندیده اند، بلکه فقط اسمی از وی شنیده و اندکی از شرح حالش می دانند، در ذهن خود با هیئتی مناسب با آن چه از او می دانند، تصور می کنند. چه، سیمای شخص مورد نظر در ذهن هریک از این افراد به گونه ای خاص تصویر می شود و در عین حال همه این صورت ها ،صورت همان شخص خاص می باشد.
فلاسفه مثال را به دو قسم تقسیم کرده اند: 1-خیال منفصل که قائم به خود و مستقل از نفوس جزئی متخیل است . 2-خیال متصل که قائم به نفوس جزئی متخیل می باشد. دلیل دیگر بر وجود خیال متصل آن است که در میان صورت های خیالی انسان، صورت های گزافی است که با فعل صانع حکیم تناسب ندارد، بلکه از بازی های قوه تخیل ناشی می شود.
صدرالمتألهین شیرازی ادله قویه بر تجرد عالم خیال متصل اقامه فرموده است و درکتب خود صراحتاَ به عالم برزخ و مثال منفصل قائل شده و عبور از برزخ را برای وصول به عالم قیامت از ضروریات مسائل حکمیه می داند.
کسانی که به صور مقداری و حقایق برزخی قائلند گویند: صور جسمانی و اقدار مساحیه همانطور که از ناحیه ماده و استعداد حاصل می شوند و از ناحیه قابل تکثر و تمایز فردی به ظهور می پیوندداز ناحیه فاعل معطی وجود تکثر و تمیز حاصل می گردد نظیر صور خیالی موجود در نفس در مقام ادراک متخیلات که به نفس خلاقه قیام صدوری دارند و به براهین مذکور صور خیالی از ماده تجرد دارند.به این تقریر که نفس صور برزخی و مثالی حاصل از نفس ناطقه اند و اقدار مساحیه از عوارض و لوازم غیر منفک از صور خیالیه اند و این صور متنزل از عقل در برزخ نزولی عین صور حاصل در عالم زمان و مکانند در صورتی که در هیولا نباشند.
4-اقسام برزخ از برزخ نزولی و صعودی
برزخ و مثال بر دو قسم است : برزخ و مثال نزولی و مثال و برزخ صعودی .عالم مثالی عبارتست از عالمی روحانی و مجرد وموجود از جوهری نوری یا نورانی که از لحاظ جسمیت وتجسم یعنی جسم بودن و محسوس و متقدر بودن شبیه جواهر جسمانی موجود در عالم ماده و از حیث تجرد و براءت از قبول حرکت و اباء از تفیر و کون و فساد شبیه است به عوالم عقلانی از جواهر مجرد ه و عقول مطهره و ارواح عالیه و حروف عالیات.
برزخ نزولی غیر از برزخ صعودی است . برزخ نزولی از تجلی عقول به صورت عالمی مستقل الوجود و منفصل از غیر (خیال انسانی) بذاته موجود است و وجود بعد از طی مدارج عوالم برزخی که از آنها در لسان شرع و کتب سماوی تعبیر به سماوات شده است به عالم ماده و هیولا می رسد و ماده چون قوه وجود و قابل کمالات غیر متناهیست باستمداد از فیض حق به طرف کمال سیر می نماید و بعد از آن که به صورت انسان یا حیوان کامل الوجود در آمد دارای قوه خیال مجرد از ماده می شود. فیض ، در قوس نزول از عقل شروع نموده و به ماده ختم می شود و به عبارت دیگر فیض ، در قوس نزولی بعد از طی جمیع مدارج اشرف به اخس می رسد ولی در قوس صعود از اخس شروع نموده و بعد از طی مدارج اخس به اشرف می رسد لذا قاعده امکان اشرف جاری در قوس نزول و قاعده امکان اخس جاری در قوس صعود است و بعد از تحقق قوس صعودی دایره وجود تمام می شود و نهایات به بدایات رجوع می نماید.
برخی از حکمای دوره اسلامی به تجرد برزخ نزولی معتقدند و اثبات نموده اند که فیض وجود قبل از رسیدن به عالم ماده و اجسام باید جمیع مراتب برزخی و مثالی را طی نموده تا به عالم ماده برسد و وجود بعد از سریان در عوالم عقول طولی و عرضی و ماء نازل از سماء اطلاق به اراضی تقیید بعد از سیراب نمودن اودیه عقول مجرده بوادی عالم مثال وارد می شود و از آن جا نازل میشود به اراضی عالم ماده که آیه«انزل من السماء ماءَ فنزلت اودیه بقدرها...» مطابق تفسیر اهل عصمت و طهارت و اولیاء کاملین ناظر به این معناست و مراد از ماء (آب) وجود است که وارد شده است :«اول ماخلق الله الماء».
اصح اقوال در بدن مثالی بر تقدیر صحت وجود مثال قولیست که صدرالمتألهین بیان نموده است که : به تجرد خیال و عدم حلولش در ماده و بقای آن با نفس ناطقه بعد از مفارقت از بدن . پس همچنانکه نفس زید مثلاَ در عین تعلق به بدن تخیل بدن خود و جمیع اعضا و اجزای ظاهری و باطنی می کند و آن بدنی است لامحاله خیالی غیر بدن محسوس به حواس ظاهره و آن بدنی است که درخواب خود را به آن بدن مشاهده می کند بعد از مفارقت از این بدن محسوس نیز همان بدن خیالی که متخیل او بود با اوست.
5-معراج جسمانی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دلیل بر وجود تجرد نفس
درباره معراج بدنی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به عبارتی از ملاصدرا برخورد نکرده ایم که مبسوط و صریح در مورد آن بحث فرموده باشد، ولی طبق مبانی او می توان به روشنی دریافت از آنجا که نفس و بدن در یکدیگر تأثیر دارند و کسانی که احکام دنیا بر جان ایشان غلبه دارد، نفس آنها را تحت تأثیر قرار می دهد و درمقابل ، احکام روحانیت و عقلانیت بدن کسانی که روح قوی و نفس قدسی دارند، را تحت تأثیر قرار میدهد. لذا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)به دلیل وسعت قلب و غلبه روحانیت در ایشان می تواند برای خود بدن های متعددی خلق کند که در یک لحظه در هر جای جهان حضور داشته باشد.
6-اثبات عالم مثال از طریق حرکت جوهری ملاصدرا
تکثر فردی در عالم برزخ( که دارای مراتب و بازای هر فرد از انواع حقیقی فردی برزخی موجود است ) باید مستند به جهات موجود در فاعل یعنی عقل مجرد باشد وطبقات برزخی و افراد انواع برزخی به حسب رتبه وجودی بر موجودات عالم ماده تقدم دارند و عقول لاحقه منشأ حصول کثرت وافی به صدور اجسام برزخی از عقول طولیه نمی شوند وجمیع افراد انواع موجود در برزخی به حسب وجود در عالم ماده به مقام تجرد عقلانی نمی رسند. دیگر آنکه نفوس حیوانی وکذلک نفوس انسانی در مقام تخیل تجرد برزخی دارند و صریح وجود آنها جسمی است عین حیات ودرک و این تجرد در قوس صعودی حاصل می شود باید منشأ تکثر داشته باشد لذا حرکت جوهری یکی از ارکن اثبات عالم مثال در قوس صعودیست و به کون و فساد وجود تجردی حاصل نمی شود چون صورت برزخی حلول در ماده ندارد تا صورت کائنه بعد از صورت فاسد وارد بر هیولی وارد شود و این خود یکی از دلائل حصول و وجود حرکت در جواهر عالم ماده است با اینکه وجود کون و فساد ملازم است با خلو هیولی از صورت در آنی از آنات وهذا ایضاَ دلیل علی وجود الحرکه فی الجواهر چون هر صورت حال در هیولی با هیولا متحد است و نسبت به صورت لاحقه نفس صورت سابقه هیولاست از برای آن. این برهان دلالت دارد بر تجرد قوه خیالیه و تجرد برزخی نفوس انسانی در مرتبه ادراک جزئیات و باید فهمید که مراد از محل صور در کلام مستدل محل قابلی و موضع انطباعی نیست بلکه مراد محل به معنای عام یعنی محل اعم از مبدء صدوری و فاعلی و مبدأ قابلی و انفعالی است.
7-تشبیه عالم برزخ به آینه
تشبیه عالم برزخ به آینه مانند صورتی که در آئینه می افتد آن صورت فقط حکایتی از شکل و اندازه و رنگ رخسار است نه از واقعیت وحقیقت آن شخص صاحب صورت، عقل و سخاوت و شجاعت و سایر ملکات معنویه او را نشان نمی دهد و از آن بالاتر نفس ناطقه او را نیز که اصولاَ دارای شکل و صورت نیست نشان نمی دهد.
بنابراین آنچه در این عالم ماده مشاهده می کنیم فقط نمونه ای است از عالم برزخ نه خود عالم برزخ . حقایق برزخیه اصولاَ قابل پائین آمدن و نشان دادن در آئینه ماده نیست، بلکه عالم ماده آنچه را که در خود از عالم برزخ نشان می دهد فقط به اندازه سعه و گنجایش خود ماده است .
همچنین عالم قیامت وحقایق ظاهر عالم نفس ، قابل پائین آمدن و نشان دادن در آئینه برزخ و صورت مثالی نیست، و آنچه را که برزخ از قیامت نشان می دهد فقط به اندازه خود و در خور گنجایش خود اوست.
8-وحدت عوالم در قوس صعود و نزول
ملاصدرا درباره مغایرت بهشت آدم (علیه السلام) و بهشت معاد می فرماید: اگرچه بهشت آدم (علیه السلام) با بهشت معاد موازی است واین دو در برابر هم قرار دارند ولی باهم متفاوت هستند؛ زیرا بهشت اول که به آن «عالم ذر» نیز می گویند ، برای همه واقع می شودولی بهشت معاد فقط مخصوص انسان های مؤمن است و در برابر عوالم بدایات که در قوس نزول واقع هستند عوالم نهایات وجود دارد که انسان با ترقی خوبش به آن می رسد؛ ولی عین یکدیگر نیستند و تعبیر«دو قوس » برای آن است که تفاوت آنها مورد توجه قرار بگیرد. وی می فرماید : تفاوت میان عوالم اولی و ثانوی در قوس نزول و صعود فقط از جهت صعود انسان به آن عوالم است ، ولی درحقیقت ، این عوالم متحد و عین یکدیگرند؛ زیرا این عوالم متفاوت باشند،به دو برزخ و دو جهان معقول که هرکدام تام و شامل همه موجودات مثالی و عقلانی باشند نیاز است . و اگر هر عالمی فقط شامل تعدادی از موجودات برزخی یا عقلانی باشد هیچ کدام از این عوالم تام و کامل نخواهد بود. بنابراین، فقط یک جهان عقلانی در سلسله علل جهان مادی موجود است و نفس انسان توان ترقی و رسیدن به آن را دارد و به همین شکل نیز یک جهان مثالی با موجودات مثالی وجود دارد که انسان توان ارتقاء به آن را دارد.
اهل فن درک می¬کنند که حقایق موجود در عالم ماده به اعتبار وجود برزخی و عقلی فرد بالذات از برای خود نیستند و افراد انسان مادی در مقام وجود برزخی و کینونت مثالی به وجودی جمعی موجودند وهمچنین کینونت عقلی آنها عبارتست از تحقق به وجود عقلی و انسان الهی عبارتست از وجود انسان در علم عنایی حق به وجود جمعی الهی لذا در این عوالم عصیان تحقق ندارد و بهشتی که آدم از آن هبوط نمود وخارج شد غیر از بهشت متحقق در مثال صعودی و جنت اخروی است و به همین جهت بهشت نزولی دارتکالیف تشریعی قابل اطاعت و عصیان نبود و گناه تکوینی وسیئه لازم حد امکانیست ومحققان شیعه که انبیاء را معصوم می دانند به همین نحوی که ذکر شد از اشکال جواب داده اند.
در تفسیر قمی از پدرش و او بدون سند روایت آورده که: شخصی از امام صادق (علیه السلام) از بهشت آدم پرسید که آیا از بهشت های دنیا بوده؟ و یا از بهشتهای آخرت ؟ امام در پاسخ فرمود: از بهشت های دنیا بوده، آفتاب و ماده در آن طلوع می کردند و اگر از بهشت های آخرت بود، آدم تا ابد از آن بیرون نمی شود.
مؤلف دراینکه بهشت آدم از بهشت های دنیا بوده، روایاتی دیگر از طرف اهل بیت علیهم السلام رسیده هر چند که بعضی از آنها در اینکه یکی از راویانش ابراهیم بن هاشم است ، مشترکند. در نتیجه مکثی که مردگان در برزخ، رسیدن روز قیامت دارند، مکث زمینی است.گفت : درزمنین چقدر از نظر عدد سال مکث کردید؟ گفتند: یا یک روز و یا پاره ای از یک روز باید از شمارگران بپرسی،شما جز اندکی مکث نکردید اگر دانا می بودید.چون درهر دو آیه (روم،56.مؤمنون،113) وقتی سؤال از زندگی برزخ می کنند، می پرسند : چقدر در زمین مکث کردید. پس معلوم می شود زندگی برزخی در همین زمین است.
9-اجزاء سه گانه نفس انسانی و جایگاه آنها
نفس انسانی سه جزء دارد که هر کدام را نشئه ای غیر از دیگری است : اولین جزء در جوهر این عالم، دومین در عالم برزخ و سومین در عالم قدس جای دارد. اولی طبع است ، دومی نفس است و سومی به اصطلاح فلسفه عقل و به زبان شریعت روح است و اگر می خواهی بگو: اولی سینه (صدر)است و دومی دل(قلب) است و سومی نور.
انسان دارای سه فرد مختلف است افراد مادی وافراد مثالی و فرد عقلانی که مثل نوری باشد وحقیقت انسان همان فرد عقلانی است و افراد انسان وقتی انسان بالفعل می شوند که به مقام تجرد عقلانی برسند و صور خیالیه انسان نیز به اعتبار قبول امتداد و باعتبار دارا بودن مقدار فرد بالذات جسمند ولی جسم عالی و کامل غیر قابل فساد و تحقق صور خیالیه به تبع وجود نفس ناطقه و ظهور این صور به صورت ظهور ظلی منافات با تجسم این صور ندارد چه آنکه هر معلول مفاض از علت ظل علت وفیء وفرع آن می باشد و افراد انسان مادی نیز اظلال وجود انسان برزخی و عقلی محسوب می شوند.
چگونگی فاعلیت و غائیت برای نفس در عقل فعال
ملاصدرا عوالم مختلف در قوس نزول (سلسله علل) و قوس صعود(ارتقای انسان) یکی تودن و فقط جنبه های آن متفاوت است . زیرا عقول نیز همانند حق تعالی سعه وجودی دارند حقیقت وانیت همه موجودات پایین تر از خود را در بردارند و ابتدا و انتهای آنها به دست ایشان است .
تفاوت جهان مادی و مجرد و مثالی نه در ماهیات اشیاء بلکه به واسطه اختلاف نحوه وجودی آن ها است . بنابراین ، هر ماهیتی در جهان مادی افراد مادی دارد در جهان مثالی افراد مثالی(یا خیالی) و در جهان عقلانی دارای یک فرد عقلانی است و تفاوت آنها با یکدیگر در چگونگی شدت و ضعف وجود آنها نه ماهیتشان است .
10-استدلال در مورد تجرد روح(نفس )
مرحوم علامه طباطبائی بحث فلسفی وعلمی در ارتباط با تجرد نفس و موضوع روح آیا روح مجرد از ماده است ؟ (منظور ما از روح همانست که هر کس در موقع سخن گفتن از آن تعبیر به من می کند.
از طرفی می دانیم که آن حقیقت هیچ یک از اعضاء ظاهری محسوس بدن یا اعضاء باطنی که بوسیله حس و تجربه و آثار به وجود آنها پی می بریم نیست . چه اینکه بسیار می شود. از مجموع آنها که بدن نام دارد غافل می شویم در حالی که از آن حقیقت من هرگز غافل نمی شویم ، بنابراین نتیجه می گیریم که آن حقیقت غیر از بدن و اجزاء آن است . می بایست احکام ماده را داشته باشد. و دائماَ در تغییر و تحول تدریجی و قابل تقسیم و تجزیه می باشد، در صورتی که چنین نیست. آن حقیقت از هر لحاظ واحد است و هیچگونه اجزائی و اخلاطی از خارج در آن نمی بینیم. بنابراین آن حقیقت امر مستقلی است ، یعنی یک جوهر مجرد از ماده است که یکنوع تعلق و ارتباط به بدن دارد، و آن ارتباط تدبیر و تصرف است وهمین رابطه یک نحو اتحاد را میان این دو به وجود می آورد.
11-تقریر ملاصدرا
ملاصدرا از جهتی با شیخ الرئیس و از جهتی با شیخ اشراق مخالف است ؛ زیرا ابن سینا معتقد است که خیال انسان قوه ای جسمانی است . و سهروردی نیز بر این اعتقاد است که صورت های خیالی انسان موجوداتی در عالم خیال است که انسان با مواجه با آن صورت های خیالی به در ک آن ها می رسد. در توضیح نظر خود می فرماید: از آنجا که انسان به صورت پروردگارش خلق شده است ، همانند او جهانی دارد که از آفرینش مخلوقات پدید می آید. رابطه انسان با مخلوقات خود که عبارت از صورت های خیالی است از قبیل رابطه حق و خلق (یعنی رابطه فاعل و فعل) می باشد، نه همانند رابطه فاعل های طبیعی مثل بنا و نجار؛ زیرا این فاعل ها ی طبیعی نسبت به فعلشان حالت حلول و قبول دارند نه حالت صدور، و کمک می کنند تا ماده اشیاء صورت مورد نظر را بپذیرد. اما فاعلیت الهی که در نفس آدمی نیز نمونه ای از آن وجود دارد – به صورت خلق و صدور است. صدرالمتألهین بر این اعتقاد است که قوای حسی و خیالی، آلات و اسبابی هستند که نفس به وسیله آنها صور مثالی و برزخی اشیاء را در مثال اصغر ، از خود صادر نموده و در همان موطن به شناخت آنها نائل می گرددو بر این اساس نیز نفس محل از برای صور مثالی نیست بلکه مصدر آنهاست و صور نیز به نفس قیام صدوری دارند. انسان صورت های خیالی خود را می آفریند و به اضافه اشراقی و علم حضوری آن ها را درک می کند.
12-پاسخ علامه به مادی گرایان در مورد وحدت روح
در پاسخ اینکه می گویند وحدت روح را وحدت اجتماعی دارد مطلبی است که به شوخی شبیه تر است تا بجدی. زیرا شکی نیست که واحد اجتماعی در واقع و ذات خود متعدد است و وحدتی که برای آن تصور می شود یا در عالم حس است که بر اثر خطا کردن آنرا واحد می¬بیند و یا در عالم خیال مثل اینکه خانه¬ای که دارای اجزاء زیادی است آنرا در عالم خیال واحد فرض می کنیم . والا امر محسوس در حد ذات یک موجود وحدانی نیست، بلکه از نظر ذات یک امور متعددی دست به هم داده اند تا یک محسوس واحدی در خارج پدید آمده است ولی در محل بحث ما(ادراکات کثیره وارده بر مغز) چیز دیگری جز همین ادراکات کثیره درکار نیست، هر چه هست همین هاست و در عین حال همین ادراکات نزد خود یک شعور واحدی را تشکیل می دهد و این با کثرت و تعدد آنها به هیچ وجه سازش ندارد.
13-پیرامون عالم برزخ وحیات روح
ولا تقولول لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء ولکن لاتشعرون. سوره بقره ، 154. در این آیات خداوند اوصافی برای حیات بعد از شهادت ذکر کرده مانند: روزی گرفتن ، شاد بودن از نعمتهای خدا، که هیچگونه سازش با آن حیات خیالی ندارد و از اوصاف حیات واقعی خارجی است .
بعدی ندارد که عده ای از مسلمانان در اواسط زمان پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله که این آیات نازل گردیده از حیات برزخی غافل بوده اند و لازم بوده آنها را به این حقیقت واقف کنند، زیرا آنچه به طور مسلم مسلمانان تا آنوقت دانسته بودند موضوع حشر و نشر در قیامت بوده که نصوص غیر قابل تأویلی درباره آن نازل شده بود. و اما در فاصله میان مرگ و قیامت (یعنی عالم برزخ ) اگر چه قرآن بیاناتی درباره آن فرموده ولی طوری نبوده که از ضروریات و بدیهیات قرآن باشد، و لذا ملاحظه می کنیم این موضوع در میان مسلمانان مورد اتفاق نیست و حتی امروز هم بعضی منکر آن هستند و روح را مادی می پندارند و معتقدند پس از مرگ این ترکیب بکلی بهم می خورد و بعداَ در قیامت خداوند آن را بهحال اول برای حساب و جزاء باز می گرداند.
«ولا تحسبن الذین قتلوفی سبیل الله امواتاَ، بل احیاء عند ربهم یرزقون، تو مپندار کسانیکه در راه خدا کشته شده اند اموات هستند، بلکه زنده اند ونزد پروردگارشان روزی می خورند ».
بعضی گفته اند که این آیات فقط درباره شهداء بدر نازل شده وحیات برزخی منحصر به آنهاست و هیچکس حتی شهداء دیگر وپیغمبران حیات برزخی ندارند. چه خوب می گوید یکی از بزرگان درتفسیر آیه: استعینوا بالصبر و الصلوه که از جمله اموری که باید در مقابل آن از خدا صبر خواست همین نوع مطالب بی اساس است . از آنچه گفتیم روشن شد که آیه شریفه مزبور دلالت بر حیات برزخی دارد. همان حیاتی که به نام عالم قبر نامیده می شود و برزخ در میان مرگ و عالم قیامت است و در آنجا مردگاه تا قیامت معذب یا منعم خواهند بود.
سوره آل عمران، آیات 169/170/171 می رساند که کشته شدگان در راه خدا از این که افراد خانواه شان را در نعمت و فضل و انتفاء خوف و حزن می¬بینند، خوشحال و شادان می گردند. بازماندگان این افراد عمل صالح انجام می¬دهند و چون خداوند اجر مؤمنین را ضایع نمی گرداند، نیکیهای آنان را به حساب می آورد و از بدی هایشان در می گذرد و برکات خویش را بر آنان افاضه می¬نماید. کشته شدگان همه اینها را می¬بینند.
آیه شریفه بر حیات برزخی دلالت دارد واین حیات برزخی همان عالم قبر است ، عالمی است متوسط میان مرگ و قیامت که درآن عالم، افراد یا متنعم هستند و یا معذب ، تا آنکه قیامت، قیام کند. و از جمله آیاتیکه دلالت بر برزخ دارد آیه مشابه با آیه مورد بحث است که می فرماید:« ولا تحسبن الذین قتلوفی سبیل الله امواتاَ، بل احیاء عند ربهم یرزقون، تو مپندار کسانیکه در راه خدا کشته شده اند اموات هستند، بلکه زنده اند ونزد پروردگارشان روزی می خورند ».
14-ماهیت قبر
مقصود از قبر ، مکانی نیست که جسد انسان پس از مرگ در آن قرار می گیرد بلکه قبر عالمی است همانند دنیا و آخرت که به آن برزخ نیز گفته می شود. درباره قبر و عذاب و ثواب انیان بعد از مرگ و قبل از قیامت روایت های بسیاری وجود دارد. از برخی آیات قرآن کریم نیز استفاده شده است که انسان ها بین مرگ و قیامت ثواب و عقاب می بیند .
ملاصدرا می فرماید: قبر انسان ها عبارت از حالت وهیئتی است که در هنگام مرگ از این دنیا رحلت کرده اند. هیئتی که شامل اخلاق و ملکات نفسانی است . نفس انسان هنگامی که بدن خود را رها می کند، در قوه خیالش که امری مجرد و غیرمادی است . شمایل خود را نگه می دارد، آن را به یاد می آورد، از تألمات آن عذاب می بیند و از خوشی های آن خشنود می گردد. انسان پس از مرگ کاری انجام نمی دهد تا ناراحتی های خود یا لذت های جسمانی را درک کند، آنچه به عنوان عذاب و ثواب قبر ذکر می شود چه چیز است ؟ ملاصدرا مطلبی را ار برخی عرفا نقل می فرماید : آدمی در همین جهان مادی ، به واسطه ملکات نفسانی و اخلاق واعمالی که دارد، جهان باطن خویش را از انواع حیوانات وحشی و آتش های سوزان یا لذت های مطبوع می سازد. اما حجاب طبیعت و انس به طبیعت مانع از آن است که بتواند باطن خودرا مشاهده کند و هر کس که چشم بصیرت پیدا کند، درمی یابد که درون او چه میگذرد.
علی بن الحسین (علیه الاسلام ) فرمود: قبر یا باغی است از باغات بهشت، و یا حفره و گودالی است از گودال های دوزخ.و در کافی بسند خود از ابی ولد دخیاط، از امام صادق(علیه الاسلام) روایت کرده که گفت: به آن جناب عرضه داشتم : فدایت شوم روایت می کنند که ارواح مؤمنین در سنگدان مرغانی سبز، پیرامون عرش طیران می کنند ، فرمود: نه ، مؤمن نزد خدا گرامی تر از این است که اورا در سنگدان مرغ جای دهد، لکن در بدنهایی مانند همین بدنها حلول می کند.
از حضرت باقر(علیه السلام) در مورد «موت» از او سؤال شد، حضرت پاسخ داد: «مرگ همان خوابی است که هر شب به سراغتان می آید، با این تفاوت که مدت آن طویل تر است و شخص از آن بیدار نخواهد شدمگر در روز قیامت» بنابراینب هیچ نیست مگر نمونه و مثالی از قیامت و این گفته حضرت که فضای قبر او تا آنجا که بینائیش یاری دهد، گسترده می شود. چه مثال چیزی نیست مگر همان حدی از ممثل که انسان درک می کند و ماورای بینائی چشم ، شیء قابل درکی وجود ندارد.
البته این وسعت و گشایش خارجی نیست کما آنکه قبر، قبرخارجی نیست بلکه مراد از قبر ، عالم برزخ مؤمن و مراد از گشایش ، اتساع و گشادی معنوی مثالی است . کسی جز ذات حضرت ربوی از این وسعت و گشادی خبر ندارد و نمی تواند این سعه را بفهمد و ادراک کند.
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |