بررسی و مقایسه تطبیقی ارای مکتب گنوسی و ابن سینا در باب رابطه خدا و جهان و رابطه روح و جسم
پژوهشگر: فریده سعیدی
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
چکیده
این نوشته با هدف بررسی تطبیقی میان مکتب گنوسی و اندیشه ابن سینا، به بیان ارای فیلسوفان مکتب گنوسی و ابن سینا در باب رابطه خدا و جهان و جسم و روح انسان میپردازد.تحقیق حاضر سعی بر ان دارد تا با بیان اراء مشترک میان این دو و عواملی که باعث نفوذ اندیشه های گنوسی در فلسفه اسلامی شده است،تاثیر پذیری ابن سینا از این مکتب را هر چند به میزانی اندک نشان دهد که البته این اندیشه ها مانند تمامی منابع فکری ابن سینا با نبوغ سرشار این فیلسوف ادغام شده و فلسفه ای مستقل و خاص خود را فراهم اورده است.
واژگان کلیدی: خدا، جهان، تقابل خدا و جهان، صدور عالم، روح، هبوط، جسم
مقدمه
نظام طبیعت از کجا پدید امده؟ایا نیازمند علتی خارجی است؟ایا خلق از عدم است یا دارای ماده ازلی است.
بشر همواره از دیرباز با این پرسش اساسی درباره جهان و اغاز وانجام ان و پس از ان پرسش هایی در باره انسان به عنوان موجودی که در این جهان زندگی میکند و دارای روحی بیگانه با این جهان است، داشته است.
در یونان باستان پرسش محوری فیلسوفان در باره جهان بود.انها معتقد به ماده ازلی بودند.یکی اب را ماد? المواد میداند یکی اتش را. به نوعی همه معتقد به قدم ماده و عدم فنای ان بودند. ارسطو نیز معتقد به ماده و صورت ازلی برای عالم بود.
اما ادیان اسمانی معتقدند که خدای واحد عالم را از عدم خلق کرده و عالم حادث است.بنابراین فلاسفه مسلمان با دو مسئله مواجه بوده اند :
1)اعتقاد به خلقت و خلق از عدم بر طبق متون دینی 2)وحدت مبدا و ارتباط ان با کثرت موجودات
فلاسفه مسلمان با تفاوت بین قدیم بالذات و بالزمان میان نظریه ارسطویی واعتقاد دینی خلق از عدم سازگاری برقرار کردند.
یکی دیگر از پرسش های بنیادی بشر رابطه روح و جسم انسان است.اکثر فلاسفه روح را خدایی و ازلی میدانند و فلاسفه اسلامی نیز ضمن تایید تاثیر پذیری این دو از یکدیگر روح یا نفس انسان را امری جدا از بدن و ازلی و فنا ناپذیر میدانند.و در فلسفه خود به بیان رابطه روح و جسم و تاثیر انها بر یکدیگر پرداخته اند.
مکتب گنوسیسیسم
در دو سده قبل و بعد از میلاد در سرزمین های فلسطین ،سوریه،اسیای صغیر،مصر(به ویژه اسکندریه) و سایر نواحی مدیترانه یک جنبش فکری گسترده شکل گرفت که به هستی جهان و انسان از دیدگاه ویژه ای مینگریستند.گنوسی آمیزه ای از اعتقادات توراتی یهودی مسیحی و مکتب یونان به طور کلی است و یک جور نگاه تازه به فلسفه یونان است که سعی کرد خلا های ان ها را پر کند و به شناخت عمیقی از هستی برسد(جلالی،1384)
واژه گنوس برگرفته از واژه یونانی" گنوسیس" به معنای معرفت است و در اندیشه یونانی شناختی معقول و مستدل است که از طریق عقل و شعور طبیعی کسب میشود).(تونی، لین 16)
مکتب گنوسی فرقه های مختلفی دارد . این فرقه ها در عین این که با هم تفاوت هایی دارنداما در مهمترین اصول خود با هم مشترکند.( ایلخانی،محمد،31)
1)رابطه خدا و جهان
2)رابطه انسان و جهان
3)رابطه جسم و روح انسان
رابطه خدا و جهان
منظور از جهان عالم طبیعت و محسوس است.از نظر گنوسی ها بین خدا و جهان تقابل وجود دارد.زیرا جهان شر است و خداوند خیر محض است .چون خداوند خیریت تام است پس جهان مادی که امیخته با شر و نقص است نمیتواند مخلوق خداوند باشد.انها خداوند را از ایجاد جهان تبرئه میکنند.(بهار،اسماعیل پور،123)
در عالم ربوبی موجوداتی هستند که این ها را به ایون ها تعبیر میکنند.یعنی ملائک و مبادی اولیه .
اطراف هر عرش الهی ملائک وجود دارند.در میان این ایون ها که دارای سلسله مراتب هستند پایین ترین ایون که سوفیا بوده از امر خداوند تمرد میکند و به دلیل این تمرد از عالم ربوبی اخراج می شود، سپس سوفیا فرمان خلقت جهان را به فرزندش یهو میدهد.
گنوسی ها تحت تاثیر هیئت بطلمیوسی اعتقاد داشتند که کره زمین در مرکز عالم است،افلاک هفتگانه دور زمین میچرخند که هر یک از انها یک حاکم و رب دارد که ان را آرخون می نامیدند به معنی فرمانروا و کارگزار.رب فلک هفتم که بالاتر از همه است یهو است.(jonas,43)
از نظر گنوسی ها یهو خدای تورات است به نظر انها یهو حضرت موسی را برای گمراهی بشر فرستاده و عده ای نیز این بینش را به یونان باستان نسبت میدهند و یهو را با دمیورژ افلاطون مقایسه میکنند هر چند که دمیورژ افلاطون در برابر خداوند نیست اما یهو در برابر خداوند است.اوست که همه افلاک را پدید اورده و این عالم حاصل ان گستاخی است.
گنوسی ها برای تنزیه خداوند از افرینش جهان یک ساختار صدوری برای هستی قائل بودند.
همه مذاهب گنوسی غامض و پیچیده است تا این که فلوطین امد و اصول ان را به کار گرفت و مهذب ساخت و مرتب نمود و از ان مکتب فلسفی که قابل پذیرش عقل باشد به وجود اورد.
نظریه صدور ابن سینا
نظریه صدور برای اولین بار در غرب در مکتب فلوطین به صورت نظام مند مطرح شد ودر فلسفه اسلامی نیز نخستین بار فارابی ان را مطرح کرد.
ابن سینا نیز به تاثیر از دیدگاه های یونانی ،عرفانی ،اشراقی و مهم تر از همه فارابی که او نیز تحت تاثیر زیاد فلوطین بود از نظریه صدور استفاده میکند.
فیلسوفان اسلامی به موجب قاعده الواحد(الواحد لا یصدر عنه الا الواحد( ناگزیر از نظریه صدور استفاده میکنند.زیرا واجب تعالی وجودی یگانه و از هر جهت بسیط است پس صدور کثیر از او محال است.
خواه موجود صادر شده مجرد باشد یا مادی؛از موجود یگانه جز یک موجود پدید نمی اید و تعقل ذات خداوند علت موجودات عالم شمرده میشود.(حسن زاده ،ص437)
نظریه صدور ابن سینا بدین صورت است که؛ خداوند با تعقل ذات خود عقل اول را پدید می اورد،
وقتی عقل اول صادر میشود جوهری مفارق و واحد است . صدور کثرت بدین صورت پدید می اید که عقل اول از ان حیث که خدا را تصور میکند موجب صدور عقل دوم میشود و از ان لحاظ که ذات خود را به عنوان واجب بالغیر تعقل میکند سبب فیضان نفس فلک واز ان حیث که خود را به عنوان ممکن الوجود بالذات تعقل میکند موجب صدور جسم فلک میشود.
بر این اساس کثرت پدید می اید بدون این که خدشه ای در وحدت واجب به وجود اید(همان،ص683)
و این جریان در عقل دوم نیز ادامه میابد تا میرسد به عقل دهم یا عقل فعال.
از عقل دهم هم از یک سو نفوس متکثر انسان ها و از سوی دیگر عالم مادی به وجود می اید).(همان،ص439)
در بررسی این دو نظریه چند نکته قابل توجه میباشد
1)در این بحث پیدایش جهان باید 3 نوع دیدگاه را از هم متمایز کرد:
الف)خلق از عدم ؛که به معنای افرینش ابتدایی و ناوابسته به ماده پیشین است.
ب)صدور و فیض
در بحث خلقت هستی جهان طبق هستی شناسی ابن سینا بحث صدور و فیض از باری تعالی امری برجسته میشود چنانکه سبب صدور موجودات از واجب الوجود خوداندیشی خدا و نیز اندیشیدن او به نظام بهترین در وجود کل جهان است.در این میان ابداع جهان روی میدهد امری که مرتبه و معنایی فراتر از احداث و تکوین دارد "چون ابداع به ذات خود همان انتقال از ممکن به واجب یا از قوه به فعل است جز اینکه این انتقال را نه صورت به تنهایی انجام داده و نه ماده بلکه این امر به وسیله علتی انجام گرفته که از ماده و صورت خارج است و او همان واجب الوجود یا واهب الصور است"..(حلبی،202،به نقل از سایت جهان نیوز)
اولین اثر خود اندیشی خدا نسبت به ذاتش پیدایش یک عقل است و اینجاست که نظریه فیض مطرح میشود.چرا که فیض بدین معناست که صدور موجودات از او به نحو لزوم است و انگیزه و اراده ای در پی غرض نیست.غرضی جز ذات وجود ندارد.( دینانی1377به نقل از همان)
در مکتب گنوسی درست است که صدور موجودات ملا اعلی به صورت فیض است اما افرینش جهان توسط "یهو" به صورت خلق از عدم میباشد.( ایلخانی،31)
ج)ابداع و صنع
"هر یک از صنع و ابداع به معنای ایجاد است با این تفاوت که هر گاه ایجاد امری به عدم زمانی مسبوق باشد به معنای صنع است و در صورتی که ایجاد ان امر به عدم زمانی مسبوق نباشد چنین امری را ابداع گویند)". ابن سینا،اشارات و تنبیهات، نمط پنجم،281 )
2)مکاتب گنوسی تاثیر زیادی بر روی فلوطین گذاشتند ،فلوطین نظریه صدور گنوسی ها را به صورتی قابل دفاع منظم کرد.در فلسفه اسلامی فارابی این نظر را از فلوطین اقتباس کرد و پس از او ابن سینا این نظر را از او اخذ کرد و در ان تغیراتی ایجاد نمود.
(3هر دو تحت تاثیر هیئت بطلمیوسی بودند.
4)مسئله مهمتر در بررسی این دو نظریه این است گنوسی ها معتقدند که در جریان فیض مجموعه ای از موجودات در پس یکدیگر می ایند که این موجودات کاملا روحانی تجلیات خداوند ایون ها،ملائک یا فرشتگان هستندو مجموعه ی انها ملا اعلی را میسازند
اولین بار در فلسفه غرب گنوسی ها معتقد شدند که این ایون ها ملائک یا فرشتگان هستند.در فلسفه اسلامی نیز ابن سینا بعد از این که در نظریه صدور ابداعاتی را ایجاد میکند ،از جمله در تعداد عقول که انها را به عدد ده میرساند،اولین بار اوست که از عقول به عنوان فرشتگان یا ملائک نام میبرد و در نظام طبیعیات خودش عقول را با فرشتگان در ادیان مطابقت میدهد.
مقایسه نظام فلسفی استدلالی ابن سینا با نظام پر رمز و راز اسطوره ای گنوسی ها مطمئننا بسیار جای سوال دارد. اما در هر صورت ابن سینا به غیر از منابع تفکر عقلانی فیلسوفان یونانی ،از منابع اشراقی و عرفانی نیز بهره مند بود.
در بحث لاحق علل تاثیرپذیری ابن سینا و دسترسی به اندیشه های مکتب گنوسی به اختصار بیان میشود.
اشنایی فلاسفه اسلامی با اندیشه های گنوسی
علل تاثیر گذاری مکتب گنوسی بر فلسفه اسلامی چه بوده و فیلسوفان اسلامی ما از جمله ابن سینا چطور با عقاید گنوسی اشنا شدند؟
مذاهب گنوسی تاثیری طولانی و عمیق در عرفان مسیحی داشته اند، حتی محیط مسیحیت مصر و شام که قسمتی از تصوف و عرفان اسلامی در ان جا رشد کرده نیز متاثر از انها میباشد.بدون اینکه تصوف اسلامی و عرفان مسیحی هیچ یک بلا واسطه ماخوذ از انها باشند اما هر یک به نحوی وارث مع الواسطه قسمتی از ان ها بود.(اسماعیل پور،19)
تصوف اسلامی در اغاز ،مسلکی اخلاقی و دینی بود و در صدد نبود که برای خود پایگاهی فلسفی یابد،بلکه همواره از تامل و مجاهده با نفس و نماز بهره میگرفت.ولی بعد از مدتی به صورت مذهب فلسفی درامد.یعنی ممزوجی از ایین گنوسی و مانوی با صبغه افلاطونی شد.
نخستین کسی که فلسفه را وارد تصوف کرد قبل از ذوالنون دیونوسیوس است.کتبی که به دیونوسیوس نسبت داده میشود توسط ابن صدیل راهب گنوسی _سریانی تفسیر شده که در اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم مسیحی زندگی میکرده است.
یکی دیگر از مروجان مکتب گنوسی در بین فلاسفه اسلامی اخوان الصفا بودند .اخوان الصفا کسانی بودندکه از هر مکتب فلسفی و گرایش دینی و عرفانی واز هر منبع یونانی و غیر یونانی که در ان نکته ای موافق با بینش و اندیشه خود یافته اند بهره گرفته اند و یک جهان بینی تلفیقی اما دارای اصالت ویژه خود پدید اورده اند.
از میان عناصر بارز در جهان بینی ان ها میتوان به فلسفه فیثاغوریان ،عناصر افلاطونی ،ارسطویی،رواقی نوافلاطونی،هرمسی و بیش از همه به عناصر گنوستیکی اشاره کرد).(شرف،خراسانی،1377،7/254))
اخوان نیز مانند گنوسی ها بیش از هر چیزبر خودشناسی تاکید میکنند.اخوان الصفا با تاثیری که بر ابن سینا گذاشتند باعث اشنا شدن ابن سینا با عقاید گنوسی شدند.
رابطه انسان و جهان و رابطه جسم و روح انسان
از نظر گنوسی ها انسان زندانی افلاک است و فرمانروایان افلاک مانع عروج انسان به سوی خدا هستند.نحوه افرینش انسان هم بدین صورت است که ارباب افلاک تصمیم گرفتند روح الهی را از عالم ربوبی بیرون بکشند ان را اسیر نفس و بدن کرده و به این صورت انسان را پدید اورند.
انسان سه جزء دارد.1)روح 2)نفس 3)بدن
هدف ارخون ها از خلقت جسم ان بوده که از طریق جسم روح را در اسارت نگاه دارند.این سقوط و این اسارت روح سبب میشود تا انها به خواب رفته و اصل و منشا واقعی خود را فراموش کنند.
"هدف گنوسی رها ساختن شخص درون از بندهای دنیا و بازگرداندن او به قلمرو اصلی اش میباشد.شرط اساسی برای تحقق این هدف کسب اگاهی میباشد."
به عبارت دیگر بیداری ،ازادی و نجات انسان در گرو اگاهی و کسب معرفت است.معرفت درباره ی خداوند ،درباره ی خود یعنی درباره اصالت و منشا الهی خویش و همچنین درباره موقعیت کنونی اش و نیز طبیعت عالم که تعیین کننده ی موقعیت اوست.
ازسوی دیگر خدای متعال در جهان ناشناخته است و از طریق جهان نمیتواند مکشوف شود ،پس وحی ضرورت می یابد.
ارواحی که در این جهان دچار غفلت و فراموشی شده اند در پی انجام رسالت منجی الهی میتوانند از خواب غفلت بیدار شوند.حامل وحی پیام اوری از جهان روشنی است که خدای متعال او را به جهان مادی میفرستد او از حصار تنگ افلاک گذر کرده و پس از فریب ارخون ها به جهان در می اید.او ارواح انسانی را از خواب زمینی بیدار کرده و معرفت نجات بخش را از بیرون به انها میرساند.
روح در صعود به عالم بالا به هر سپهری که میرسد پیرایه های مادی مربوط به ان سپهر را بر جای میگذارد تا نهایتا در ان سوی هستی مادی خویش به خدای خویش میرسد و با هستی الهی وحدت می یابد.(45jones hans)
گنوسیس که معرفتی باطنی و درونی است قابل دسترسی برای همه نبوده و برای کسانی در نظر گرفته میشود که امادگی و پذیرش نجات را دارند.
"این مضامین گنوسی مثل تقابل خدای متعال و جهان،جهان و انسان،روح و جسم و نقش عرفان و اگاهی به عنوان عامل رهایی بشر از جهان را با بررسی و تامل در رسالات تمثیلی و عرفانی ابن سینا میتوان به خوبی مشاهده کرد".
مثلا قصیده عینیه ابن سینا که در ان روح یا نفس ناطقه انسان به صورت تمثیلی کبوتر بیان شده با این مضمون که روح به عالم مادی هبوط پیدا کرده و بعد از تحمل رنج های فراوان وقتی که از بند علایق و دام رها میشود و اصل خودش را به یاد می اورد به وطن باز میگردد.
و همینطور رساله الطیر ابن سینا که همین مضمون را دارد:
رساله الطیر با زبان عرفانی و سمبلیک نفوس آدمی را به مرغانی تشبیه کرده است که صیادان آنها را به دام انداخته اند.در این میان تلاش مرغان برای رهایی بی ثمر است.
نکته اساسی در این تمثیل طنزآمیز آن است که مرغان به مرتبه ای از احساس و آگاهی دست می یابند که دیگر اسارت برای آنها قابل تحمل نیست.
از این رو پرنده دربند با تضرع های رقت انگیز از برادران آزادشده کمک می گیرد و بال و گردن از بند می رهاند و درب قفس را نیز باز می کند،ولی نمی تواند پای از بند بگشاید به همین علت پرندگان همگی به فکر چاره می افتند و تصمیم می گیرند تا شکایت خود را به نزد پادشاه برند و از او بخواهند که بند از پای آنها بر گیرد.
با این اطمینان شجاعانه راه سفر در پیش می گیرند و قله های پی در پی را به تدریج پشت سر می گذارند در نهایت قله آخر را نیز که سر در گنبد آسمان ساییده است با تلاش خستگی ناپذیر فتح می کنند و خود را به قلعه ملک می رسانند.
در آنجا با شنیدن الحان مرغان خوش خوان و بهره مند شدن از الطاف گوناگون پادشاه انبساط خاطر می یابند.اما با مشاهده جمال ملک که دیده ها را متحیر و عقول را رمیده می سازد،بیهوش می شوند،ولی دوباره به لطف خود او سلامت خویش را بازمی یابند.
بدین ترتیب با اجازه ملک به سخن گفتن گستاخ می شوند و مشکلا ت خویش را عرضه می کنند.
هدیه ملک به آنها رسولی است که همراه ایشان می فرستد.آنها باید از عالم آسمانی به حیاط ظاهر بازگردند اما این بار به تنهایی بال نمی گشایند،بلکه شجاعانه بانگ بر می دارند که"اکنون در راهیم و با رسول ملک می آییم.)"(سهره وردی،جلد3،ص197،هانری کربن،ص340)
قبل از ابن سینا این جنبه از عرفان و تصوف در بین اخوان الصفا رواج داشت که انها نیز متاتر از گنوسی ها تن را زندان روح میدانستند و بارها بر غربت نفس در این جهان جسمانی و اسارت ان در طبیعت تاکید داشتند).(اخوان الصفا،184_185))
خود گنوسی ها نیز داستان هایی با این تعابیر دارند.
مثلا داستان رمزی قصیده ی مروارید که شرح حال شاهزاده ای است که از سرزمین شرق که خانه پدری اش است به مصر میرود تا مروارید گرانبهایی را که ادهایی بزرگ از ان مراقبت میکند را به سرزمین اصلی اش باز گرداند.اما مصریان شاهزاده را فریب میدهند و از غذای خودشان به او میخورانند و شاهزاده هویت و اصل خویش را از یاد میبرد).(زرین کوب،284_288))
پدر و مادر شاهزاده که از بالا حوادثی را که بر او میرود مشاهده میکنند با شاهان و شاهزادگان پارت مشورت کرده و تصمیم میگیرند نامه ای برای او بفرستند و ماموریت او را متذکر شوند.
نامه را عقابی برای شاهزاده می اورد که از صدای بال او شاهزاده بیدار میشود حال خود را به یاد می اورد و بالاخره مروارید گرانبها را ربوده و روی به خانه پدر می اورد.جامه پلید و ناپاک مصریان را از تن می افکند و به سرزمین اصلی باز میگردد).(شرف الدین خراسانی1373:158))
"اگاه شدن نفس ناطقه از اصل خود همان گنوسیس است که با شناخت اصل روحانی خود در می یابد که از مشرق نور به مغرب ظلمت تبعید گردیده."
در قصیده مروارید هم شاهزاده همانند کبوتر نماد روح یا اخگر الهی در این انسان است که به این جهان افکنده شده و به خواب رفته و دیار اصلی خودش را فراموش کرده.مصر این جهان بیگانه است.جامه چرکین مصریان نماد تن انسان است که روح یا عنصر الهی را درون خود پیچیده و زندانی کرده است.هبوط سبب میشود که روح بی حس و کرخت شود و به خواب رود وخویشتن و مرواریدش را از یاد ببرد و دچار فراموشی شود.
بیان این داستان های تمثیلی در بین گنوسی ها،اخوان الصفا و ابن سینا با واژگان و عبارات و محتوای یکسان نشانگر تاثیری است که گنوسی ها بر اندیشه اشراقی و عرفانی ابن سینا داشته اند و ساختار گنوسی قصاید و رسالات ابن سینا را نشان میدهد).(جلالی،علیرضا1384))
از بین رفتن تقابل خدا و موجودات
از دیدگاه گنوسی ها منشا پیدایش کیهان هبوط سوفیا و سپس نجات اوست.سوفیا برای انکه صرفا از طریق اندیشه،پدر یعنی خدای متعال را بشناسد،از جهان کامل پله روما جدا شد و در نتیجه گرفتار جهل و رنج گردید.
انگاه از اعمال خود توبه کرده و شروع به استغاثه نمود.پس پدر از سر لطف مسیح را به سوی او فرستادتا به واسطه مسیح معرفت نسبت به پدر را کسب نماید.با توبه سوفیا او دوباره به حضور خداوند میرسد.(Robinson p14 James)
روح با کنار گذاشتن پیرایه های مادی سرانجام تهی از هر ناپاکی در ان سوی هستی مادی به خدای خویش رسیده و باهستی الهی وحدت می یابد.خداوند نیز با بازگشت همه ارواح تمامیت خویش را باز می یابد،
تمامیتی که در ادوار پیش از خلقت جهان با از دست دادن بخشی از جوهره الهی اسیب دیده است.در واقع خداوند به سب این ارواح است که در سرنوشت جهان وارد میشود و برای بازیافت ان هاست که پیام اور خداوند در تاریخ جهان مداخله میکند.با تکمیل این فرایند و گرد امدن ارواح،جهان که محروم از عناصر نور گشته به پایان میرسد.(45jonas Hans)
ابنسینا «واجبالوجود» را نه تنها عقل محض میداند، بلکه معتقد است او عشق و عاشق و معشوق هم هست و برترین شادمان از چیزی همانا خود خداوند است که بر خویشتن شادمان است زیرا شدیدترین ادراک را به چیزی دارد که دارای شدیدترین کمال است و دور از طبیعت امکان و عدم میباشد و به این ترتیب واجبالوجود که در نهایت کمال، زیبایی و درخشندگی است ذات خود را هم به همان غایت درخشندگی و زیبایی تعقل میکند و برای خودش بزرگترین لذتبخش و نیز عظیمترین لذت برنده است. همدمی بین انسان و جهان بر پایه عشقی است که در شریانهای عالم ساری است .
خداوند متعال خود هم عشق است و هم عاشق و هم معشوق و بنابراین آغاز و انجام جهان می باشد. عشقی که خداوند برای مخلوقات خود دارد در تمام مراتب هستی جریان دارد و در هر مرتبه ای به نحوی تجلی می کند.
در رسالة فی العشق شیخ عشق را علت پیدایش عالم دانسته و می نویسد:
هر یک از ممکنات به واسطه جنبه وجودی که در او است همیشه شایق به کمالات و مشتاق به خیرات می باشند و بر حسب فطرت و ذات از شرور و نقصان که لازمه جنبه ماهیت و هیولا است متنفر و گریزانند. همین اشتیاق ذاتی و ذوق فطری و جبلی که سبب بقاء وجود آنها است ما آن را عشق می گوئیم) (رساله عشق در رسائل ابن سینا ص (5-4)
منابع :
ابن سینا، رساله عشق ، ترجمه مرحوم ضیاء الدین دری، تهران،1318.
اسماعیل پور، مهرداد، ادبیات مانوی ،تهران،نشر کارنامه،1385.
ایلخانی، محمد، تاریخ فلسفه در قرون وسطی، تهران، سمت،1386.
جلالی، علیرضا، ساختارگنوسی قصیده ابن سینا،ماهنامه مفید،شماره 50.،1384.
حسن زاده املی،حسن،شرح اشارات و تنبیهات ابن سینا،انتشارات مطبوعات دینی،1386.
خراسانی، شرف الدین ، اخوان الصفا دایره المعارف بزرگ اسلامی ج 7، 1377.
خراسانی، شرف الدین ، ترانه مروارید،کلک، 1373.
زرین کوب ،عبدالحسین ، در قلمرو وجدان، . انتشارات سروش،چاپ دوم،1375.
سهروردی ،شهاب الدین ،ترجمه رساله الطیر ابن سینا،حاشیه و مقدمه سید حسین نصر، تهران،1373.
لین ،تونی ، تاریخ تفکر مسیحی، ،ترجمه روبرت آسریان، فرزان،1386.
ملکشاهی، حسن، ترجمه و شرح الاشارات والتنبیهات ابن سینا،ج1،انتشارات سروش،1388.
Robinson,james,apocryphon of john,(ed)1984.
jonas,hans,the gnostic religion:the message of the alien god and the begining of christianity ,second edition,boston,1963.
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |