بررسی علیت از نظرگاه فلاسفه تجربی ( هیوم و جان لاک)
پژوهشگر: غلامرضا کریمی
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
مقدمه
بحث علیت یکی از مهمترین مسائل فلسفی و از کهن ترن مشغولیات ذهن انسان بوده است اهمیت و بداهت این اصل تا بدان جاست که فطرت عقل در برابر فطرت دل به کار برده اند. پاسخگویی به این نیاز بشری برای اولین بار در فلسفه تبلور یافت که در تعبیر آنان " علم علل" و " علم علل اولیه" نام گرفت تا گره کور جهانیان را برایشان بگشاید. اینکه اصل علیت از چه زمان و چگونه به عنوان بحث فلسفی مطرح شده نکته ای قابل توجه است. با توجه به مکتوبات فلسفی کهن مشاهده می شود که متفکران پیش از سقراط نیز به نوعی به این بحث توجه داشته اند. بجث علیت در واقع به واسطه ارسطو شکل مشخص و روشنی پیدا کرد و از حالت ابهام و نارسایی گذشته خارج شد. در واقع بحث فلسفی علیت به وسیله ارسطو به طور واضح تبیین شده و همه فیلسوفان بعد از ارسطو مباحثشان به نوعی مرهون مباحث ارسطو است. در عین حال هم در میان برخی متکلمان اسلامی و هم در میان فلاسفه غرب مخالفتهای جدی نیز در زمینه اصل علیت پیدا شده است. مشهورترین مخالفان علیت در غرب دیوید هیوم انگلیسی است که ما در اینجا به بررسی علیت از دیدگاه او و جان لاک یکی دیگر از فیلسوفان غربی می پردازیم.
علیت از نگاه دیوید هیوم
علم به علل
بدون تردید بحث از «علیت» یکی از مهمترین و قدیمیترین مباحث فلسفی است. محوریت اصل علیت در تفکر بشری تا بدان حد است که دانش فلسفه را «علم به علل» نیز گفتهاند. مفهوم علیت، آن چنان پیوند مستحکمی با بسیاری از مسائل فلسفی دارد که اتخاذ هر موضعی در مسئله علیت در دیگر مباحث فلسفی نیز تأثیر خواهد داشت.
در تاریخ فلسفه کمتر فیلسوفی است که پیرامون «علیت» به بحث و بررسی نپرداخته باشد، اما برخی از فلاسفه دربارهی مسئله علیت صاحب ابداع و نوآوری بودهاند، که از جمله آنها میتوان به دیوید هیوم اشاره کرد. ما در این نوشتار نخست نظرگاه هیوم را در خصوص علیت بیان نموده و سپس به اختصار دیدگاه جان لاک را ذکر خواهیم کرد.
َ سخن هیوم
هیوم از دیدگاه مباحث معرفت شناسی به علیت پرداخت و به این نتیجه رسید که اصل علیت یک قضیه تحلیلی نبوده و بین علت و معلول ارتباط ضروری برقرار نیست. وی مدعی شد، ضرورتی که برای این اصل منظور میشود. فقط ناشی از عادتی است که از تجربه حاصل میشود این همان چیزی بود که ایمانوئل کانت فیلسوف مشهور آلمانی را به شدت تحت تأثیر قرار داد و در پی اآن تصریح کرد که «این هیوم بود که مرا از خواب جزمی بیدار کرد. (طاهری،1386:ص125)
ما در اینجا به ناچار مقدماتی را در خصوص فلسفه هیوم ذکر خواهیم کرد تا نظر او در خصوص علیت معلوم گردد.
َ انطباعا ت از نظر هیوم و تصورات
همان طور که میدانیم، هیوم همه ادراکات ذهن را به دو دسته یا دو نوع تقسیم میکند:
-1 انطباعات
-2 ایدهها یا تصورات
منظور هیوم از «انطباعات» دادههای بیواسطه ادراک حسی (ظاهری یا باطنی) است. این ادراکات اعم از ادراکات به حس ظاهری مانند آگاهی ناشی از دیدن یاشنیدن و... و ادراکات به حس باطنی مانند آگاهی از درد و احساس غضب و محبت و... است. این نوع ادراکات صرفاً در هنگام تماس و مواجهه مستقیم حواس با مدرَک حسی ایجاد میشود. (هیوم،64:1362)
اما تصورات یا ایدهها، نسخهها و صورتهای خفیف و کمرنگ انطباعات هستند، بدین صورت که پس از قطع ارتباط مستقیم حسی فاعل شناسا با شیء مدرک، صورت ضعیف آن شیء به کمک حافظه یا متخلیه باقی میماند که هیوم آن صورت کمرنگ و ضعیف را تصور یا ایده یا فکر نامیده است.(همان ،65)
به اعتقاد هیوم به جز موارد استثنایی مانند حالات تب و جنون و... همیشه انطباعات از تصورات نیرومندتر و واضحترند. از نظر هیوم هر کدام از ایدهها و انطباعات ساده و مرکب دارند مثلاً ادراک یک پارهی رنگ سرخ انطباعی بسیط، و صورت متخیل همین پاره رنگ سرخ تصوری بسیط است. اما اگر از بالای تپهای به شهری نگاه کنیم، در آن صورت یک انطباع مرکب از آن شهر به دست میآید چه شهر مرکب ار برجها، ساختمانها، خیابانها، کوچهها و جز اینها است و هنگامی که به آن شهر میاندیشیم، تصوری مرکب از آن شهر خواهیم داشت.(همان،95)
هیوم معتقد است پس از تجریه و تحلیل مرکبها به بسایط، هر تصوری باید به انطباعی باز گردد، چه در غیر این صورت آن تصور و این ساخته ذهنی بوده و کاشف از خارج نخواهد بود.
َ انطباعات احساس و انطباعات بازتاب از نظر هیوم
انطباعات از نظر هیوم به دو دسته تقسیم میشوند:
-1 انطباعات احساس
-2 انطباعات بازتابی
انطباعات احساس، دادههای بیواسطه حواس ظاهری و باطنیاند و منشأ پیدایش این نوع انطباعات تأثیر و تأثر حسی است، در حالی که انطباعات بازتابی، بازتاب به یاد آوردن یا احضار یک تصور میباشند که آن تصور خود از انطباعی حسی گرفته شده است ولی از چنان نیرو و تأثیری برخوردار است که منشأ پیدایش یک انطباع ثانوی در درون ما میشود که ما از آن به عنوان «انطباعات بازتابی» یاد میکنیم. (سلیمانی،104:1387)
هیوم در این باره چنین میگوید
انطباعات هم به دو دسته تقسیم میشوند: انطباعات احساس و انطباعات بازتاب، قسم اول به لحاظ اصل و ریشه، از علل ناشناخته، در ذهن پدید میآید و دومی تا حد زیادی، به ترتیب زیر از تصورات ما ناشی میشوند، یک انطباع نخست به حواس ما بر میخورد و سبب میشود که ما گرما، سرما، تشنگی، گرسنگی یا فلان نوع لذت یا الم را احساس کنیم. ذهن از این انطباع نسخهای میگیرد که پس از متوقفشدن انطباع عباقی میماند و ما آن را تصور (ایده)مینامیم. این تصور لذت یا الم وقتی به نفس باز میگردد انطباعات تازه لذت و کراهت، امید و بیم، تولید میکند که میتوان آنها را به معنای دقیق، انطباعات بازتاب نامید، زیرا که از آن نشأَت گرفتهاند، همینها هم باز به وسیله حافظه و تخیل نسخه برداری شده، به صورت ایده در میآیند که شاید همین ایده باز به نوبهی خود انطباعات و ایدههایی تولید کند. (هیوم،همان:8-7)
َ نسبتهای بین تصورات و امور واقع از نظر هیوم
هیوم علاوه بر انطباعات و ایدهها به نوع دیگری از ادراک معتقد است که بر دو قسم است:
-1 قضایایی که روابط و نسبتهای بین تصورات را بیان میکند.
-2 قضایای که ناظر به امور واقع بوده و نسبتهای میان امور واقع را بیان مینمایند.
هیوم در این خصوص چنین میگوید:
"همه اموری که موضوع تفکر و تحقیق انسان قرار میگیرند، میتوان به دو دسته تقسیم کرد: بین تصورات و امور واقع، علوم هندسه، جبر و حساب و خلاصه هر تصدیقی که به بداهت عقل و یا به برهان، یقینی و قطعی است، از قسم اولند... بیان اینکه سه برابر عدد 5 بانصف عدد 30 مساوی است، بیان نسبت میان دو عدد است، این دسته از قضایا با تفکر محض و بدون اتکای به وجود اشیأ در خارج، قابل کشفند، قضایایی که اقلیدس اثبات نموده، حتی اگر هیچ نوع دایره و مثلثی در عالم وجود نداشته باشد، درستی و قطیعت ابدی خواهند داشت... امور واقع که دومین قسم تفکر آدمی هستند (مانند خورشید هر صبح طلوع خواهد کرد) مانند قسم اول یقین و مسلم نیست. (همان،25)
نسبتهای بین تصورات یا ایدههای ریاضیات، پیش از تجربه و قضایای مربوط به آنها قضایایی تحلیلی است که انکار آنها مستلزم تناقض است، چه محمول این قضایا و در حد موضوعشان مأخوذ است. اما نسبتهای میان امور واقع، مولود تجربه است و پسین و بعد از تجربه نامیده میشود. قضایای مربوط به اینها ترکیبی است و انکار آنها مستلزم تناقص نیست.
هیوم در رساله به هنگام بحث از کلمه «نسبت» به دو نسبت دیگر نیز اشاره کرده است:
یکی نسبتهای طبیعی و دوم نسبتهای فلسفی، نسبتهای طبیعی شامل مشابهت، مجاورت و علیت است و نسبتهای فلسفی مشابهت، این همانی، نسبتهای زمان و مکان، تناسبهای کمی یا عددی، درجات کیفیت، تعارض و علیت که به جهت اختصار از توضیح آنها صرف نظر میکنیم.(کاپلستون،288:1388 )
َ هیوم و تحلیل نسبت علیت
تا اینجا دانستیم که هیوم به تبعیت از سلف خود جان لاک تجربهگرای تمام عیاری است که ریشه و منشأ تمام ادراکات انسان را در تجربه و برخورد حواس با پدیدههای تجربی میداند و هر نوع ادراکی را که ریشه و اساسی در تجربه نداشته باشد، به رسمیت نمیشناسد. اگر در ذهن ایدهای باشد که قابل بازگشت به انطباعی نباشد، تیغ هیومی آن ایده را بیمعنا شمرده و گردن میزند.
در ادامه بحث چنانچه خواهیم دید هیوم با تحلیل علیت به این نتیجه میرسد که مفهوم علیت مسبوق به هیچ انطباعی نبوده و هیچ ما به ازای حسی ندارد و بر اساس اصالت حسی، بیاعتبار بوده و صرفاً ساخته ذهن است و بیرون نما نیست! و ضرورتی هم که در رابطه دو چیز به نام علت و معلول به نظر میآید، مولود تداعی معانی و عادت است و حاکی از ضرورت علی در خارج نیست.
َ توضیح رأی هیوم
با تقسیمی که هیوم در خصوص نسبت بین تصورات (قضایای تحلیلی) و نسبت بین امور واقع (قضایای ترکیبی) انجام داد، دانسته شد که قضایای تحلیلی مربوط به ریاضیات و قضایای ترکیبی مربوط به علوم تجربی هستند. هیوم در حیطه ریاضیات که ساحت برهان است مشکلی نمیبیند چه از دیدگاه او، گزارههای ریاضی تحلیلی بوده و نسبتهای حکم شده در آنها ضروری شمرده میشوند و لذا صدق این نوع گزارهها به نسبتهای میان تصورات وابسته بوده و به تأیید تجربه نیازمند نیست. ابطال درستی آنها هم از طریق تجربی ممکن نمیباشد زیرا آنها هیچ چیزی دربارهی امور واقع بیان نمیکنند. (طاهری،79:1386)
ولی تصدیق قضایای دسته دوم از چه راهی حاصل میشوند؟ این قضایا که ناظر به بیان نسبتهای واقعی بین امور واقعیند بر سه دستهاند.
-1 قضایای ناظر به حال که نسبتی واقعی در زمان حال را بیان میکنند.
-2 قضایای ناظر به گذشته که نسبتی واقعی در زمان گذشته را بیان میکنند.
-3 قضایای ناظر به آینده که نسبتی واقعی در زمان آینده را بیان می کند.
مشکل هیوم در خصوص دسته سوم است، چه قضایای ناظر به زمان حال از راه مراجعه به انطباع حسی متناظر، تصدی یا تکذیب میشوند، یعنی معیار قضاوت درباب این نوع قضایای مراجعه به انطباعات حسی است و قضایای ناظر به گذشته نیز از طریق احضار صوری از حافظه، تصدیق میشود که این صور نیز به نوبهی خود برگرفته از انطباعات حسی مناظره بودهاند ولی در مورد آینده چه باید گفت؟ آیندهای که از آن نه انطباعی داریم و
نه تصور یاایدهای؟(هیوم،233:1362)
هیوم معتقد است معرفت آدمی نسبت به امور واقع صرفاً بر دادههای حسی مبتنی است و نمیتواند از حیطه حس فراتر رود، از طرف دیگر ملاحظه میشود که انسان در بسیاری از موارد از آنچه حواس بر وی عرضه داشتهاند فراتر میرود. و در بسیاری از موارد دربارهی آیندهای که هیچ ادراک حسی از آن ندارد حکم میکند. هیوم در پی این نکته است که به چه دلیل آدمی خود را مجاز میداند که از ادراکات حسی فراتر رفته و دربارهی آنچه که هنوز ادارک حسی از آن ندارد سخن بگوید؟ از همین جاست که او به نقش بنیادین علیت پی برده و میگوید:
چنین مینماید که هر گونه تعقل و استدلال دربارهی امور واقع مبتنی بر نسبت علت و معلول است و فقط به وسیله این نسبت است که میتوان از مرزهای شهادت حافظه و حس فراتر رفت.(کاپلستون،305:1388)
او به این نتیجه رسید که به کمک قانون علیت آدمی به خود چنین جرأتی داده است که فراتر از امور محسوس رفته و احکام کلی صادر کند.
اگر کسی در جزیرهای غیر مسکونی ساعت یا ماشینی پیدا کند، نتیجه میگیرد که آن جزیره زمانی مسکونی بوده است... این دلایل و دلایل مشابه آن را اگر به درستی تحلیل کنیم، به این نتیجه میرسیمد که تمام این استدلالها و استنتاجات مبتنی بر رابطه علت و معلولند، خواه علت بیواسطه و خواه علت با واسطه.(استراتون،45:1380)
با توجه به این نقش بنیادین و اساسی نسبت علیت، بجاست که به تحلیل حقیقت این نسبت پرداخته و ریشه و منشأ آن را به دست آوریم تا معلوم شود که مقومات و عناصر ذاتی و دخیل در این نسبت کدامند؟ و این نسبت و تصورات مربوط به آن چگونه برای ذهن ما حاصل شدهاند؟ و مسبوق به کدامین انطباع بوده و از چه انطباع حسی حکایت میکنند؟ و ما بازا و منشأ انتزاع این نسبت به تصورات وابسته به آن خارج چیست؟
هیوم در مورد علیت به حاق مفهوم آن یا ارائه تعریفی از آن توجه نکرده میگوید: «بیایید ببینیم آنچه در عرف نزد مردم به عنوان علت و معلول و یا رابطه علی رایج است چه خصوصیاتی دارد آن گاه به تحلیل آنها بپردازم». وی سه خصوصیت در تحلیل این معنا به دست آورده است:
-1 مجاورت و همنشینی
-2 توالی و تقدم و تأخر زمانی
-3 ضرورت و رابطه ضروری(طاهری،98:1386)
هیوم در مورد دو خصوصیت نخست گرچه به تفصیل سخن گفته است ولی در نهایت در تکوین مفهوم علیت برای آن دو چندان ارزشی قائل نشده است. چه معتقد است ای بسا در مواردی مجاورت و توالی باشد ولی علیتی در کار نباشد. ما نیز در اینجا به جهت اختصار از توضیح آن دو صرف نظر میکنیم و به ویژگی سوم که اساس کار هیوم است میپردازیم.
سؤال اساسی هیوم این است که تصور رابطه ضروری از کدام انطباع یا انطباعات نشأت میگیرد؟
هیوم در اینجا مصلحت نمیبیند که مستقیماً به پاسخ فوق الذکر بپردازد بلکه به تعبیر خودش لازم میداند که:
... بررسی مستقیم این مسئله (ماهیت رابطهی ضروری) را رها نموده و تلاش کنند که مسائل دیگری را بیابد که ملاحظه آنها شاید واجد اشارهای مفید به حل مشکلات فعلی باشد.(احمدی،165:1387)
او سپس دو مسئله از اینگونه مسائل را مطرح میکند.
مسئله اول: ب چه دلیل ضرور میگوییم که هر چیزی که وجودش آغازی دارد (حادث است) باید همچنین علتی داشته باشد؟ (اصل ضرورت علی و معلولی)
مسئله دوم: چرا نتیجه میگیریم که چنان علتهای خاص باید به ضرورت چنین معلولهای خاص را داشته باشند؟ (اصل سنخیت علت و معلول. (همان)
هیوم هر دو مسئله را به تفصیل مورد بررسی قرار داده و خلاصه سخن او این است که این احکام یا تحلیلیاند و رابطه و نسبت بین تصورات را بیان میکنند و یا ترکیبیاند و ناظر به بیان امور واقعند تحلیلی نیستند زیرا که ملاک تحلیلی بودن در آنها نبوده و فرض خلاف آنها مستلزم تناقض نیست: نتیجه اینکه این احکام ترکیبی بوده و مأخوذ از حس و تجربهاند و همان طور که در سابق گفتیم بنا به مشرب حسی هیوم، حس و تجربه بههیچ وجه قادر نیست که مفهوم «ضرورت» را برای ما ایجاد کند.
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |